حجت الاسلام مهدی فرمانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و دبیر علمی دبیرخانه 
دفاع از تشیّع هیاهو ندارد 

جریان های افراطی شیعه خود را داعیه دار دفاع از معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌دانند و از این گلایه دارند که با پرداختن به و حدت و ترویج آن معارف شیعه به حاشیه می‌ رود. حجت الاسلام مهدی فرمانیان این تصور را باطل می‌داند و می‌گوید برای ترویج فرهنگ شیعه به وحدت نیاز داریم. او که دبیری علمی کنگره جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام را در کارنامه خود دارد می‌گوید باید در دو سطح با جریان تکفیر مبارزه کرد؛ یکی انعکاس واکنش علما و بزرگان نسبت به تکفیر و دیگری ترویج مبانی وحدت میان مردم.

شیعه انگلیسی - تشیع لندنی - کفر - استکبار - مبارزه - دشمن شیعه



کفر و تکفیر را چگونه معنا می‌کنید؟

یکی از بحث‏های بسیار مهمی که امروزه چه در میان شیعه و چه در میان اهل تسنن با خلط در آن باعث گرفتاری‌های بسیاری شده است، خلط مفهوم کفر است.گاهی مفهوم کفردر مقابل ایمان قرار می‌گیردو گاهی در مقابل اسلام،یعنی گاهی میگوییم فلان فرد کافر است!یعنی مسلمان نیست؛ و گاهی می‌گوییم فلان فرد کافر است به این معنا که مؤمن نیست؛ نه اینکه مسلمان نباشد، یعنی کفر نعمت کرده و باطناً کافر است.پس کفر هم در مقابل ایمان قرار می‌گردد هم در مقابل اسلام.

شاهد بنده بر این مدعا سیره عملیّه پیامبر اسلام (ص) است. ایشان با منافقین،که جزء کافران از این نوع بودند، به‌عنوان مسلمان برخورد می‏کردند. اگرچه که در دل هیچ ایمانی به پیامبر نداشتند، ولی پیامبر هیچ‌گاه با آن‌هابه‌عنوان کافری که از دایره مسلمانان خارج‌شده‌اندبرخورد نکرد. نمونه دیگر رفتار امیرالمؤمنین ( ع) با خوارج است، خوارج اگرچه از دین خارج شدند اما امام علی (ع) با آن‌هابه‌عنوان مسلمان برخورد کرد.

پس نتیجه اینکه کفر دو معنا دارد؛یکی کفر در مقابل ایمان، این لفظ را برای فردی که باطناً ایمانی به خدا ندارد بکار می‌برند، اما بااین‌وجود ظاهراً مسلمان محسوب می‏شود؛ ودومی کفر در مقابل اسلام؛ یعنی این فرد از اسلام خارج شده و دیگر مسلمان به او اطلاق نمی‏شود. متأسفانه امروز در جهان اسلام با خلط این دو نوع کفر وبار کردن احکام کفر در مقابل اسلام،بر احکام کفر در مقابل ایمان، باعث معضلاتی شده است.

این خلط مفهومی توسط کدام مذهب بیشتر روی می‌دهد؟ شیعیان یا اهل سنت؟ این تعبیر نادرست چه بازخوردهایی داشته است؟

متأسفانه این خلط معنا هم در مذهب شیعه و هم در مذهب اهل سنت رسوخ کرده. ولی آنچه باید موردتوجه باشد این است که شمار این افراد با این گرایشِ نادرست در هر دو مذهب بسیار کم است.به‌ویژه در میان شیعیان.شما وقتی به گفتار مشهور علمای امامیه در طول تاریخ رجوع می‌کنید، می‌بینید صراحتاً گفته‌اند اهل سنت مسلمان هستند. مثلاً امام خمینی (رض) در کتاب الطهاره ‏ذیل مسئله کافر صراحتاً بیان می‌کند که اهل تسنن و دیگر مذاهب اسلامی همه مسلمان هستند. همچنین آیت‏ الله سید محمدکاظم یزدی نویسنده کتاب عروة الوثقی می‏گوید تمام کسانی که مذهب اسلامی دارند مسلمان هستند.

واکنش مجتهدین شیعه در طول تاریخ برای مقابله بااین جریان چگونه بوده است؟

با توجه به وجود دو گرایش اخباری و اصولی در مذهب تشیع، واکنش مجتهدین به این جریان متفاوت بوده؛ به‌طوری‌که اخباریون تمایل بسیاری به این تندروی‌ها و جریان تکفیر داشته‌اند. در مقابل این گرایش، مجتهدین اصولی قرار دارند که نسبت به مسئله تکفیر بسیار حساس بوده و به‌شدت با تکفیر مخالف بودند. حتی اگر کسی از شیعیان به هر دلیلی مسلمانی را متهم به تکفیر می‏کرد با او به مقابله بر می‌خواستند؛ اما متأسفانه در دهه اخیر عده‏ ای پیداشده‌اند که با اهداف خاصی مباحثی را مطرح می‏کنند یا افعالی انجام می‏دهند که موجب تحریک احساسات می‏ شود و زمینه را به سمت درگیری مذهبی سوق می‌دهند. برخی‌هااسم این افراد را می‏ گذارند افراطی و تندرو که به‌واقع تندروی هم می‏کنند، برخی دیگر هم از جریان‌های تکفیری شیعه استفاده می‌کنند. به نظر من اگرچه این عنوان با مسامحه انتخاب شده، ولی این افراد شاید به‌ظاهر جزء جریان‌های تکفیری نباشند، اما مسلماً با رفتارهای خود باعث گسترش جریان‌های تکفیری شده ‏اند.

آیا می‌توان گفت جریان کنونی امتداد همان جریان اخباریگری است؟به نظر شما مهم‌ترین زمینه رشد این جریان در عصر حاضر چیست؟

نمی‏توانیم این جریان را ادامه‌دهنده جریان اخباری گری بدانیم. اگرچه در برخی اظهارات به اخباری‌ها شباهت دارند،اما در عمل برخلاف این گرایش رفتار می‌کنند. از طرف دیگر من احساس می‏کنم یکی از عوامل رشد این جریان قدرت‏ یابی شیعه است؛ یعنی با تشکیل حکومت اسلامی توسط امام خمینی (ره)، قدرت شیعه فزونی یافت. این جریان پنداشت که با تشکیل حکومت شیعی می‌تواند هر رفتاری را در سایه حکومت شیعی انجام دهد و آن را به‌پای حکومت بنویسد.

جالب این است که در همه شبکه‌های ماهواره‏ ای خود، علیه امام خمینی (رض) و مقام معظم رهبری ( حفظه الله )‌ حرف می ‏زنند و علیه نظام موضع می‌گیرند، درحالی‌که اگر این قدرت نظام شیعی وجود نداشت، جرئت نمی‌کردند این‌چنین عمل کنند. این جریان از قدرتی که برای شیعه فراهم‌شده، برای پیشبرد اهداف خود سوءاستفاده می‏کند.

آیا رشداین جریان‌ها فقط به دوران ما اختصاص دارد یا در اعصار گذشته هم نمونه‌هایی داشته است؟

تاریخ نشان داده که هرگاه شیعه قدرت یافته عده‏ ای از روی جهل یا غفلت می‌ پنداشتند که دیگر اوضاع امن است و خیلی راحت می ‏توانند هر اقدامی بکنند.مثلاً در دوره آل‌بویه، وقتی به جنگ‌هایی که بین شیعه و سنی صورت گرفته نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم همه‏ اش تقصیر اهل سنت نبوده؛ بلکه در برخی مواقع تقصیر خود شیعیان بوده،گروهی تندرو حرفی می‏ زدند و یا کاری می ‏کردند که شعله‏ آتشی برافروخته می‏ شد و اهل تسنن تکفیری حمله می‏ کردند.

در دوره صفویه شعله این آتش افروخته‌تر است.در آن دوران برخی‌ها اجیر می‌شوندکه هر صبح و شام، در کوچه و بازار نسبت به خلفا بدگویی کنند. بدون شک این اقدامات باعث جریحه‏ دار شدن احساسات طرف مقابل می‌شود.در همین دوران است که امپراتوری عثمانی برای لشکرکشی و کشور گشایی ولا اقل برای تضعیف قدرت صفویه بهانه مناسبی به دستمی ‌آورد.

آیا اهداف دیگری هم از این کارها داشته‌اند؟

بله مسلماً قدرت‌های بزرگ همیشه برای یک مسئله چندین هدف را در نظر می‏ گیرند.مثلاًدر دوره صفویه وقتی اخباری ‏ها رشد می‏کنند همین جریان تکفیر، نه‌ تنها به ضربه زدن به سنی‏ ها بسنده نمی ‏کند؛ بلکه به تکفیر برخی شیعیان که دارای گرایش اصولی هستند می‌پردازند.به‌ طوری‌که در قزوین دودسته می ‏شوند؛ برخی طرفدار اخباری‌گری و برخی طرفدار اصول. حتی کار به آنجا می‌رسد که بین این دو گروه درگیری‌هایی پیش می‌آید. به‌طوری‌که در قزوین سی یا چهل نفر کشته شدند. منظورم این است که این تفکر آن‌قدر افراطی است که حتی به جان خود شیعیان هم می‌افتدآن‌ها را هم تکفیر می‌کند.

با توجه به تجربه‌های تاریخی ازاین‌دست، به نظر شما راه برون‌رفت از این آسیب‌ها چیست؟

من معتقدم راه برون‌ رفت از این مسائل حضور و ورود علمای شاخص ومطرح در مقابل این جریان تندرو چه در شیعه و چه در میان تسنن هست. مثلاً وقتی تکفیری‌ها در سوریه اعلام موجودیت کردند، متأسفانه تعدادی از علمای اهل سنت از آن‌ها حمایت کردند. حمایت کردن این تعداد باعث شد بسیاری از جوان‌ها جذب تکفیری‌ها بشوند. اکنون‌که تکفیری‌ها صاحب قدرت شدند و دارند ایجاد ناامنی می‌کنند و به پیکره اسلام ضربه می‌زنند، همان علمایی که فتوای جهاد در سوریه دادند احساس خطر کرده و جوان‌هارا از حمایت این جریان نهی می‌کنند؛ امادیگر این جوان‌ها به حرف آن‌هاگوش نمی‏دهند. چراکه جذب این جریان شده‌اند و حتی گاه به تکفیر همین علما هم می‌پردازند.مثلاً دکتر یوسف قزافی که حکم به جهاد و حمایت ازآن‌ها داده بود اکنون خود توسط این جریان، تکفیر می‌شود لذا حضور و نقش روشن گرایانه علما در این برهه‌ی زمان بسیار مهم و حیاتی است.

به‌طور مشخص نقش علمای شیعه برای مقابله با این جریان چیست؟

علما باید نقش روشن گرایانه داشته باشند وصراحتاً اعلام کنند که این جریان اگر هم شیعه هستند، شیعه ‏ای نیست که اهل‌بیت (علیهم‌السلام ) تأیید کرده باشند.لذا اگر علمای ما قرار است از تکفیری‌های سنی بیزاری بجویند باید افراطیون شیعی را هم طرد کنند. وقتی مقام معظم رهبری ( حفظه الله ) می ‏آیند به‌صورت کنایه می‏گویند تشیع انگلیسی، تشیع واقعی نیست و یا صراحتاً فتوا می‏دهند که توهین به مقدسات اهل سنت حرام است، مسلماً تأثیر مثبتی بر جامعه دارد. پس علمای دیگر هم باید ورود پیدا کنند و موضع‌گیری آشکار داشته باشند. مخصوصاً عالمانی که بر عموم جامعه مذهبی تأثیرگذارتر هستند و جوان‌های هیئتی به‌شدت تحت تأثیر آن‌ها هستند. به‌ هرحال باید به هر نحوی تفکر مقابله با این جریان را انتقال دهند. باید در سطح جهان اسلام کار فرهنگی صورت بگیرد.

چرا بر وسعت کار فرهنگی در سطح جهان اسلام تأکید دارید؟

دلیل این تأکید دو چیز است، یکی فعالیت‌های وسیع جریان تندروی وهابی یا جریان‌های تکفیری سلفی مثل داعش که اکنون از فضای رسانه به‌طور گسترده بهره برده و یک گفتمان ضد شیعی را در جهان اسلام ایجاد کرده است.

دلیل دیگر این‌که اگر بخواهیم تفکر و راهبرد وحدت را گسترش بدهیم باید به یک گفتمان تبدیلش کنیم؛ ویک گفتمان جز با فعالیت فرهنگی صورت نمی ‏گیرد. باید کاری کرد که در هر محفلی یا در هر مکانی مثل هیئات مذهبی، اگر مداح یا فردی حرفی بزند که موجب تحریک احساسات شود یا زمینه را برای ایجاد تنش فراهم کند، مردم خودشان از او انتقاد کنند و مانع ادامه آن شوند. اگر این گفتمان و بصیرت را ایجاد کردیم مطمئناً دیگر شاهد اتفاقات تأسف باری که اکنون در جهان اسلام می‌افتد، نخواهیم بود.

آیا واقعاًبزرگانِ این جریان نتیجه عمل خود را نمی‌بینند؟

در اینجا دو مسئله وجود دارد.یکی این است که عده‏ ای نمی ‏خواهند این علما به نتایج نادرست رفتار و گفتار خود پی ببرند. مثلاً بعضی از افرادی که با علمای همسوی این جریان ارتباط دارند، اگر در واکنش به رفتار یک فرد تقریبی اتفاقی برای یکی از شیعیان بیفتد در بوق و کرنا می‏کنند که چرا نشسته ‏اید، تقریبی‌ها دین را از بین بردند! مذهب را از بین بردند! در حالی‌که اگر رفتار یکی از این تندروها باعث قتل شیعه ‏ای در پاکستان بشود، کمتر بیان ‏کنند. برخوردی دوگانه در این زمینه ‌دارند.

مسئله دیگر اینکه متأسفانه جرئت پذیرش اشتباه خود را ندارند و به‌ اشتباه خود اقرار نمی‌کنند. فضای کنونی که در عراق و سوریه می‌بینید حرف تقریبی‌ها را اثبات می‌کند.بیست سال است وحدتی‌ها داد می‏ زدند که این اقدامات به ضرر شیعه است. حالا چه اتفاقی افتاده؟ شاهد به خاک و خون کشیده شدن شیعیان هستیم.

من به برخی از مسئولین چندین بار توصیه کردم که چه اشکالی دارد ماهانه جلساتی با برخی از این مراجع داشته باشید و مثلاً گزارشی از وضعیت انجمن حجتیه بدهید. این بهتر است از اینکه این مراجع اخبار را به‌صورت جسته ‌وگریخته از افرادی که اعتبار و اطمینان کافی ندارند، بگیرند.

برگردیم به بحث قبلی اینکه این جریان هدف خود را دفاع از مکتب تشیع می‌داند. مگرچه خللی در شیعه وجود دارد که این جریان احساس وظیفه کرده است؟

می‏ گویند از تشیع دفاع می‏ کنند. من سؤال می‌کنم از چه چیز تشیع دفاع می‏ کنند؟ از جان شیعیان دفاع می‏ کنند یا جان شیعیان را به مسلخ می‏ برند؟ اگر از مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام ) دفاع می ‏کنند پس چرا دارند اهل سنت را از اهل‌بیت دور می‏ کنند؟ مواردی داشته‌ایم که به خود بنده گفته‌اند، این آقایان به بزرگان ما فحش می‏دهند، ما به چه کسی فحش بدهیم! این دفاع از تشیع است؟! اهل‌بیت ( علیهم‌السلام ) این‌گونه دفاع می‏کردند؟ شما بگویید این آقای الهیاری چقدر توانسته با فحش دادن به خلفا، سنی را شیعه کند یا اصلاً توانسته اعتقاد یک‌میلیون شیعه را راسخ‏ تر کند؟ یا فقط احساساتشان را از هر دو طرف تحریک کرده، از آن‌طرف ببینید جامعه ‏المصطفی در این سی سال چه کرده؟ چقدر توانسته تأثیرگذار باشد؟ دفاع از مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السلام ) داد و بیداد ندارد،اهل‌بیت خودشان می‏ نشستند در خانه و بسیار آرام کارشان را انجام می‏ دادند بدون هیچ‌گونه هیاهویی.

آیا می‌توان گفت ریشه اینکه تفکر ناشی از برداشت گزینشی از دین است؟ یعنی یک بخش از دین رامی‌بینند درحالی‌که بسیاری از بخش‌های دین را نادیده می‌انگارند؟

درست است، ولی به نظر من این نگاه خیلی خوش‌بینانه است. متأسفانه یک فرع دین را بسیار پر رنگ کرده‌اند و فضایی ایجاد کرده‌اند که انگار این اصل دین است و اگر این نباشد انگار کل مذهب از بین رفته. این‌ها فقط هیاهو است. ولی این روش علمای شیعه در طول تاریخ نبوده، بزرگانی که از عقاید شیعه دفاع کردند هیچ‌گاه به مباحثی که موجب تحریک احساسات می‌شده ورود نداشتند. مثلاً نیامدند هفته برائت درست کنند، بلکه امامت و ولایت امام علی (ع) را اثبات می‌کردند، حب اهل‌بیت(علیهم السلام) و مرجعیت علمی ایشان را بیان می‌کردند. خب این جریان این را رها کرده و مسائلی را آن‌قدر بزرگ کرده‌اندکه از اصل مطلب فاصله گرفته‌اند و البته در فهم همین مسائل هم به‌اشتباه رفته‌اند. مثلاً آیا اهل‌بیت ( علیهم‌السلام ) این‌گونه تبری می‌کردند؟ روایت صحیح می‏ گوید، علی ابن جعفر عریضی از برادرش امام موسی کاظم پرسید که آیا می‌شود پشت سر اهل سنت نماز بخوانیم؟ امام می‏گوید برو این کار را انجام بده. چرا امام کاظم این‌طوری فرمود؟ برای اینکه این محبت می‏آورد.

 

www.hozehkh.com